شفق



در آبشار بلند شفق وضو کردنـد

نماز عـــــشق به درگاه پاک او کردنـد


روز مادر مبارك



ميلاد حضرت فاطمه(س) و روز مادر به همه ي شما خانم هاي گل و بي همتاي كشورم مبارك.


يامهدي(ع)



همه هست  آرزويم  كه ببينم از تو رويي

چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي


امشب دلم گرفته است

امشب دلم به ياد شهيدان گرفته است

چشمم دوباره حالت باران گرفته است

خوش باد حالشان كه ز دنيا رهيده اند

هم در جوار رحمت حق آرميده اند


                                      (سلمان هراتي)


دعا


شبِ سنگر، شبِ اشک و دعا بود                                        
چراغ سينه‌ها، نور خدا بود


فقط رنگ شهادت جلوه‌گر بود
و طوفاني زآتش بي‌اثر بود


نداي « يا علي » تا مي‌سرودند
دل هر ذره‌اي را مي‌ربودند


صفاي آينه در چشم‌هاشان
و تنها عشق مولا رهنماشان


عزيز بي‌سر و بي‌تن کجايي !
بهار آشناي من کجايي؟



اتل متل يه دختر


اتل متل يه دختر

كه جبهه رو نديده

از اون عشق و حماسه

يه چيزايي شنيده

 

دلش ميخواست بيادو

جبهه ها رو ببينه

گردو غبار جبهه

روي دلش بشينه

 

اگرچه توي دلش

اَمن يُجيبْ رو خونده

اما توي كاروان

جايي براش نمونده

 

هر چي كه التماس كرد

قسم دادش به عباس

گفتن كه جا نداريم

اينقدر نكن التماس

 

شب شدو از غصه هاش

قلب كوچيكش شكست

بااشك و غصه و غم

چشماي خستشو بست

 

تو خواب اون دختره

اومد شهيد زماني

مي گفت خواهر خوبم

ميخواي بياي مهماني

 

صاحب خونه ما هستيم

نكن از كسي خواهش

مياي به ديدار ما

اينقده منت نكش

 

فردا برو سوار شو

كارا به دست آقاس

اينا همه وسيلن

حواله تو امضاس

 

با اشك شوق و شادي

پرسيد كه اي بسيجي

كجا تو رو ببينم

تو فكه يا دوعيجي

 

توي كدوم منطقه

كجا تورو ببينم

پيش كدوم سنگ قبر

كنار تو بشينم

 

جواب شنيد هويزه

قطعه دست راستم

از هر طرف بشمري

من قبر هشتم هستم

                             (ابوالفضل سپهر)

شهادت از زبان دكتر شريعتي


شهادت، بُرنده‏ترين سلاحى است كه هيچ دشمنى را ياراى مقاومت در برابر آن نيست.



حجم نور



اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟


پر پرواز




زندگی از شهادت آغاز می شود

آنانکه یک عمر مرده اند،

یک لحظه هم شهید نخواهند شد

هر که شهید نشود، لاجرم خواهد مرد

زندگی از شهادت آغاز می شود
از حضور..

مردن را هراسی نیست!

ترس من ، چگونه مردن است

آنانکه یک عمر مرده اند یک لحظه هم شهید نخواهند شد.

ما که ماندیم، رفتیم،

و آنانکه رفتند، ماندند..

گروهی مرگ را در آغوش گرفتند و شهید شدند،

و ما را مرگ در بر گرفت و مردیم

پس از آنان ، من نه از رفتن،

که از ماندن می ترسم،

می ترسم که مرده بمانم،

مرده بمیرم..

شهادت را نه در جنگ،

در مبارزه می دهند

اگر بالت شکسته است ،

غمت مباد!

شهادت بال نمی خواهد،

حال می خواهد..

بال را پس از شهادت می دهند، نه پیش از آن

تا شهید شوی..

شهادت داستان ماندگاری آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نیست..


روز معلم را به خودم و تمامي معلمين و اساتيد عزيز تبريك ميگم.ان شاالله هميشه سالم باشند.


مي توان در سايه آموختن

گنج عشق جاودان اندوختن

اول از استاد، ياد آموختيم

پس، سويداي سواد آموختيم

از پدر گر قالب تن يافتيم

از معلم جان روشن يافتيم

اي معلم چون کنم توصيف تو

چون خدا مشکل توان تعريف تو

اي تو کشتي نجات روح ما

اي به طوفان جهالت نوح ما

يک پدر بخشنده آب و گل است

يک پدر روشنگر جان و دل است

ليک اگر پرسي کدامين برترين

آنکه دين آموزد و علم يقين

                               (استاد شهریار)

شهيد حميد باكري


بسم الله الرحمن الرحیم

شیطان و نفس در جبهه بیشتر از پشت جبهه زور می‌زنند تا انسان را از خداوند دور نمایند کسی که در جبهه تابع نفس باشد در موطن خودش گمراهیش حتمی است و خوشا بحال مؤمنی که با اتکا به عبادات و تزکیه و صداقت و اجرای دقیق احکام الهی بطور همیشه از بند شیطان رهایی یابد و به توبه خو. التماس دعا دارم که خداوند همه را بخصوص خودم را از شر نفس رهایی بخشد و آنچه تا کنون در جبهه دیده‌ام همین مطلب است و بس و گرنه جنگیدن با شیطان خارج از جسم (کفار) آب خوردنی بیش نیست.

26/11/61

التماس دعا حمید باکری



شهید حبيب الله افتخاريان(ابوعمار)


مسئولیت: فرمانده تيپ ، لشکر 25 كربلا   

تاریخ شهادت : 16 اسفند 1363

محل شهادت : جبهه مریوان

محل تولد : شهرستان بهشهر از استان مازندران 

 

ما از عمرمان بهره اي به اسلام نداده ايم شايد اين خون ثمره اي باشد براي اسلام عزيز و اين
خونها كه هديه ات مي كنيم اي خداي رحمان كرامت كن و پذيرايمان باش .

 



شهید شیرودی

روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

به خاطر زینب ظهور کن

 

یا این دل شکسته ی ما را صبور کن

یا لااقل به خاطر زینب زهرا  ظهور کن

دیگر بتاب از افق مکه ، ای ماه من !

جاده های شب زده  ام  را غرق نور کن


حضرت فاطمه(س) از زبان دکتر شریعتی

خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجه‌‌ي بزرگ است.
ديدم فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه دختر محمد است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه همسر علي است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم که فاطمه مادر حسين است.
ديدم که فاطمه نيست.
خواستم بگويم، که فاطمه مادر زينب است.
باز ديدم که فاطمه نيست.
نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.
فاطمه، فاطمه است.

 

يا زهرا


شب است و گوهری خفته به تابوت

از این غم کل عالم گشته مبهوت

شب است و عالمی اندر غبار است

دل شیعه بسی اندوه بار است

شب است و یک گلِ پهلو شکسته

گل دیگر در این ماتم نشسته

شب است و مه نهان از دیده ها شد

که بغض خفته ی عالم رها شد

شب است و روح و جان از مرتضی رفت

ببین ظلم و تباهی ، تا کجا رفت

شب است و سینه ای پر سوز و آه است

درِ بیت علی ، از چه سیاه است

شب است و دخت طاها ، جان سپرده

ازآن ضربت که از ، بیگانه خورده

شب است و کودکان غم ناله دارند

به روی چشم و گونه ژاله دارند

شب است و گریه هاشان بی صدا شد

که لرزان زین عزا عرش خدا شد

شب است و شمع مادر گشته خاموش

گرفته کودکان ، لیکن در آغوش

شب است و خفته زهرا در دل خاک

ملائک هم بخوانندش ، به افلاک

                     (سیدعلی اسلامی)

            

گل یاس نبی



بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید

گل تاب فشار  در و دیوار ندارد

عشق یعنی



عشق يعني شوق پروازي بزرگ
در هجوم زخم‌هاي بي‌صدا


عشق يعني قصة عباس و آب
در « طلاييه » غروب آفتاب


عشق يعني چشم‌ها غرق سکوت
در درون سينه، اما انقلاب


عشق يعني آسمان غرق خون
در شلمچه گريه‌گريه.... تا جنون


عشق يعني در سکوت يک نگاه
نغمة انا اليه راجعون


عشق يعني حرمت يک استخوان
يادگار از قامت يک نوجوان


آنکه با خون شريفش رسم کرد
بر زمين، جغرافياي آسمان


دوم اردیبهشت سالروز شهادت فرمانده لشکر 25 کربلا سردار شهید حاج حسین بصیر


مي‌دانستم که،  به بلندي‌هاي ماهوت، براي عمليات «کربلاي 10» رفته. پشت تلفن نمي‌شد، شفاف حرف زد. يک مقدار حرف زديم،حاج حسین بصیرگفت: شايد ديگر نتوانم بيام ملاقات،يک بغض ته گلويش چسبيده بود، يک مرتبه حال غريبي گرفت و گفت: علي جان! برام دعا کن، من امشب حالت پرواز دارم.

                     (غلامعلی نسائی)


                                                   شهید احمدرضا احدی                               




دیگر نمی‌خواهم زنده بمانم، من محتاج نیست شدنم، من محتاج توأم، خدایا! بگو ببارد باران، که کویر شوره‌زار قلبم سالهاست، که سترون مانده است، من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم، خدایا دوست دارم تنهای تنها بیایم دور از هر کژی، دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی، خدایا! اگر بگوئی لیاقت نداری، خواهم گفت:«لیاقت کدامیک از الطاف تو را داشته‌ام، خدایا دوست دارم سوختن را، فنا شدن را ، به سوی کمال روان شدن را...