یاد یاران

از آب زدیم بیرون،

تا خود خاک ریز دویدیم.

سرما تا مغز  استخوان هامان نفوذ می کرد.

برگشت گفت:کاش یه پتویی چیزی داشتیم،

گفتم:برو بابا دلت خوشه.

یک گلوله کاتیوشا خورد به خاک ریز،هر چی خاک بود،

بلند کرد ریخت رویمان.

سر من بیرون ماند و دست های او.

خاک را زد کنار بلند خندید ،

گفت بیا اینم پتو.

 

یاد یاران

فرمانده گردان ایستاده بود لب ساحل،

به یک جایی خیره شده بود،

دستم را گرفت گفت:

حاج  آقا ! می بینی شما هم؟

صدایش می لرزید،

نگاه کردم چیز تازه ای نبود،

تاریکی بود و نخل های سیاه

و آتشی که می ریخت سرمان.

گفتم:چی رو؟

گفت حرم امام حسین(ع) رو

دارم می بینم گنبدشو،

تیر توی سرش خورد،

افتاد روی آب.

 

شیدایی

 

ای جان تو در نهایت شیدایی

شیدایی تو در اوج بی همتایی

خواندست به کودکی برایت مادر

با نام حسین بن علی لالایی

                      (سید جواد شرافت)

عید غدیر

طرح عید غدیر

 غدیر،عید  تداوم رسالت محمد (ص) در ولایت علی (ع)  بر شما مبارک باد.

 

 

حس و حال کربلایی

 

ای آسمان روزی دعاهاحرمتی داشت
این جبهه هااین اسخوان هابرکتی داشت
هر فاطمیه با شهیدان الفتی داشت
تابوتشان بردوش مردم قیمتی داشت
بر اینهمه محرومیت باید بگرییم
بر این دل پر معصیت باید بگرییم
دیگرچراشوق شهادت ها به سرنیست؟
دراشک های روضه های مااثرنیست؟
دیگرچراازآن تفحص ها  خبرنیست؟
مارا بسوی آسمان عزم  سفرنیست؟
ای کاش ازاین زخم کاری مینوشتم
برروی جعبه یادگاری مینوشتم
بعدازشماتنهاو تنهامانده ام من
باعمرطولانی به دنیامانده ام من
باز من و یک حس و حال  کربلایی
شعر کجایید ای شهیدان  خدایی

 

میلاد امام هادی (ع)مبارک.

آقا به دل ما هم سری بزن...

یاد یاران

آب را بسته بودند به رگبار ،بچه ها را درو می کردند.

یکی شان تیر خورد.

سرش را فرو برد زیر آب،

که سر و صدا نکند،

که صدای ناله اش بلند نشود،

که عراقی ها نفهمند،

که عملیات لو نرود.

 

رفت زیر آب و دیگر بالا نیامد.

 

عید قربان مبارک.

 

عيد قربان كه پس از وقوف در عرفات (مرحله شناخت) و مشعر (محل آگاهي و شعور) و منا (سرزمين آرزوها، رسيدن به عشق) فرا مى رسد، عيد رهايى از تعلقات است. رهايى از هر آنچه غيرخدايى است. در اين روز حج گزار، اسماعيل وجودش را، يعنى هر آنچه بدان دلبستگى دنيوى پيدا كرده قربانى مى كند تا سبكبال شود.

روز عرفه

 

 

شرح بخشي از دعاي عرفه با بيان زيباي دكتر شريعتي :

خداي من!

خواندمت پاسخم گفتي

از تو خواستم عطايم كردي

به سوي تو آمدم آغوش رحمت گشودي

به تو تكيه كردم نجاتم دادي،

به تو پناه آوردم حمايتم كردي

خدايا!

از خيمه‌گاه رحمتت بيرونمان مكن

از آستان مهرت نوميدمان مساز

آرزوها و انتظارهايمان را به حرمان مكشان

از درگاه خويشت ما را مران

اي خدا مهربان!

بر من روزي حلالت را وسعت بخش

و جسم و دينم را سلامت بدار

و خوف و وحشتم را به آرامش و انست مبدل كن

و از آتش جهنم رهايم ساز.

خداي من!

تو چقدر به من نزديكي با اين همه فاصله‌اي كه من از تو گرفته‌ام.

تو اين قدر دلسوز مني!

خدايا!

تو كي نبودي كه بودنت دليل بخواهد؟

تو كي غايت بودي كه حضورت نشانه بخواهد؟

تو كي پنهان بوده‌اي كه ظهورت محتاج آيه باشد؟

كور باد آن چشمي كه تو را ناظر خويش نبيند

كور باد نگاهي كه ديده‌باني نگاه تو را درنيابد

بسته باد پنجره‌اي كه رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود

و زيان كار باد سوداي بنده‌‌اي كه عشق تو نصيب ندارد.

خداي من!

مرا از سيطره ذلت بار نفس نجات ده و پيش از آنكه

خاك گور بر اندام نشيند از شك و شرك رهايي‌ام بخش

خداي من! چگونه نوميد باشم در حالي‌ كه تو اميد مني!

چگونه سستي بگيرم در حالي كه تكيه‌گاه مني!

خداي من!

اگر آنچه از تو خواسته‌ام. عنايت فرمايي محروميت از غير از آن زيان ندارد

و اگر عطا نكني و هر چه عطا جز آن منفعت ندارد

يارب! يارب!يارب

امام زمان(ع)

 

گریه ز بس کرده ام از انتظار

خشکی چشمان ترم آرزوست

می رود این جاده ی شب تا کجا

راه به سوی سحرم آرزوست

در ره پر پیچ و خطر زای عشق

بال و پری بیشترم آرزوست

کیست چنین می کشدم سوی خویش

هدیه به او پا و سرم آرزوست

شهر پر از عطر دل انگیز اوست

از گل رویش خبرم آرزوست

گم شده ام در خم این کوچه ها

کوچه به کوچه گذرم آرزوست

خانه آن یار پریور کجاست

کز رد پایش اثرم آرزوست

گر برسم بر سر در گاه دوست

بوسه بر آن خاک درم آرزوست

 

شهادت امام محمد باقر (ع)تسلیت باد

ای آسمان،
ای همسفر با اشک‏هایم!
سر می‏گذارم روی زانو
سرشار از مرثیه‏هایم!
با من بگو از غربت شهر مدینه
از عطر تربت‏های آذین گشته با اشک
از داغ‏های گرم روییده به هامون
از کهکشان‏هایی که امشب داغدارند
از سینه‏هایی که در آن پیچیده ناله.
امشب هوای بقیع دارم؛ هوای غریبانه غربت؛ تا تصویر اندوهم را، در اشک ریزانِ ستاره‏ها نظاره کنم.
امشب دلم سرشار اندوه است؛ گویی شام غریبان است و من، غریبانه در نگاهِ خیمه‏ها، آب می‏شوم.
مولاجان، ای معلم عطوفت، مهر، جهاد و شهادت وای شکافنده‏ی هسته‏ی علوم!
چقدر سخت است، یادآوری رنج‏هایت؛ از مدینه تا کربلا، از کربلا تا مدینه!
آه! از مردمانی که طاقتِ شکوهمندی‏ات را نداشتند و به آفتاب جمالت، رشک می‏بردند.
اگر نبود وجودِ نازنین تو، ابرهای تیره‏ی انحراف، آسمان اسلام را می‏پوشاندند و گلستان شریعت نبوی صلی‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم ،
به کویری سترون مبدل می‏شد.
مولاجان! اگر نبود جویبار غایتت، جهل و خرافات، بر گستره‏ی سبز زمین ریشه می‏دوانید.
تو بودی، که چلچراغ تمدن اسلامی را، بر شاهراه حقیقت آویختی و از سر ریز انوار الهیِ علومت،
 دل‏های مصفّا، به آفتاب رسیدند.
تو بودی، مولاجان! که آیینه‏ی تمام نمای شریعت شدی؛ تا پویندگان معرفت،
نظاره‏گر قامت حقیقت باشند؛ حقیقتی که سرچشمه از کوثرعلوی گرفته و تا بی‏نهایت، تا آن‏سوی ابدیت، جاری است.
مولای من، ای باقر علوم آسمانی، ای حجت خداوند وای مظلوم‏ترین فریاد تاریخ!
کاش، شمعی بر مزار غربت و تنهایی‏تان می‏شدم؛ شامگاهانی که خورشید،از سر مزارتان می‏گذرد و با شفق دیدگانش، به غبارروبی می‏پردازد.
چقدر غروب‏های بقیع دلگیر است! با آن غربت و تنهایی که از بیت الاحزان
زهرایی‏ات می‏تراود.
مولاجان!
امشب دل شکسته‏ی ما را،به عنایتی بنواز ...

 

باوری که داشتم

 

اینچنین نبود باوری که داشتم

قتلگاه شد چرا بستری که داشتم

زود بی پدر شدم با شتاب خنجری

مرد در عزای او،مادری که داشتم

این هم از جنازه زخمی برادرم

زنگ زد، کجاست آن خنجری که داشتم

من که زاغ نیستم ،من عقاب زخمی ام

بسته شد ،کبود شد،شهپری که داشتم

خون شد و فرو چکید از گلوی زخمی ام

جمله ی نگفته ی ،دیگری که داشتم

خواستم برایتان جمله ای رقم زنم

پر شد از خطوط خون دفتری که داشتم

                            (محسن  حسن زاده)             

 

 

نشانی

 

نشانی ات را گم کردم ،از مادرت پرسیدم

گفت: قطعه ۶۲،ردیف اول.

آمدم،یادم آمد می گفتی:

قطعه همان غزل است اگر سر نداشته باشد

تو هم غزل بودی،قطعه قطعه

قافیه ات شاید هم  سنگ

چه قافیه سختی ، برای ترانه

                            (زارعان)

 

شهادت امام محمد تقی علیه السلام تسلیت باد.

ای کاش کبوتر حرمت بودم  ...