يادشان به خير

باز هم در دل جنون آغاز شد

زخم ميدانهاي مين ابراز شد

باز هم مجنون ليلايي شديم

بعد عمري باز شيدايي شديم

ياد گلها ياد شبنم ها بخير

ياد بوذر ياد ميثم‌ها بخير

ياد آن دريادلان ناشكيب

كوي سبقت مي‌ربودند از رقيب

آب و جارو


ده سالِ تمام، صبح که می رفت؛ مادرش پیشانی اش را می بوسید...عصر حیاط را آب و جارو می کرد. می نشست لب ایوان تا برگردد...بیش از بیست سال است که مادرش پیشانی اش را نبوسیده...ولی هنوز عصرها حیاط را آب و جارو می کند...می نشیند لب ایوان و نگاه می کند به در...



ميلاد گل نرگس مبارك





الهم عجل لوليك الفرج

من قسم خوردم


در عمليات بدر [19/12/63- شرق رودخانه دجله، هورالهويزه] يكى از برادران زخمى شده بود. هر چه مى كردند اسلحه اش را بگذارد و برود عقب قبول نمى كرد. گفتم: مى بينى كه ديگر نمى توانى به عمليات ادامه بدهى، چرا نمى روى. بچه كه نيستى. گفت: مى دانى، قسم خورده ام تا نفس دارم از اين مملكت و انقلاب دفاع كنم. چطور مى توانم خودم را راضى كنم و با اين زخم جزئى بروم عقب و اسلحه ام را زمين بگذارم.

در باغ دلم

در باغ دلم تازه گلي سر زد و گم شد

يكباره پرستو شد و پرپر زد و گم شد

در حادثه اي سرخ نفس در نفس باد

بالي به بلنداي كبوتر زد و گم شد

آن روح يقين از تن ترديد سرآورد

آن روز كه از باور خود پر زد و گم شد

تا آمدم از وصف نگاهش بسرايم

آتش به دل سينه ي دفتر زد و گم شد

مانند خيال آمد و در خلوت من ريخت

همبال نسيمي شد و پرپر زد و گم شد

ما را به هواخواهي چشم تو سرودند

هر چند كه عشق از دل ما پر زد و گم شد



خاطره اي از شهيد عارف نوجوان، كاظم حيدري حبيبي



كاظم، عشق شهادت در راه حق را داشت، چند بار براي امام زمان (عج) عريضه نوشت و آن را در مسجد جمكران انداخت. حتي زماني كه به مرخصي مي آمد شب ها با وجود گرما در اتاق مي خوابيد تا بتواند نيمه هاي شب، با خدا راز و نياز كند. آن روزها، ما به علت گرمي هوا به روي بام مي رفتيم. يكبار نيمه هاي شب وارد اتاق شدم، اودر حالت سجده بود. هر وقت كه كاظم به حال سجده با خدا مناجات مي كرد، گمان مي كردي او از دنيا رفته است. تنها عاملي كه براي او آرامش به ارمغان مي آورد، عبادت خداوند متعال و خواندن زيارت عاشورا بود.